Vanilla Twilight [Persian translation]
Vanilla Twilight [Persian translation]
ستاره ها خم شده اند تا تو را ببوسند
و من به دروغ، بیدار مانده ام و برای تو دلتنگی می کنم
هوایی که در آن نفس میکشی را، به سوی من جاری کن
به خاطر این که من در آن هوا، با آسایش کامل به خواب می روم
ولی دلم برای آغوشت تنگ خواهد شد
عزیزم، برایت کارت پستالی خواهم فرستاد
تا بگویم که آرزو داشتم این جا بودی
من شب را تماشا خواهم کرد، که نور های غمگینش را می تاباند
اما بدون تو، حتی شب هم زیبایی سابق را ندارد
برای این که بتوانم در گوشت نجوا کنم، لازم است تا کنارم باشی
سکوت، آن قدر ها هم بد نیست!
هر وقت به دستانم نگاه می کنم، احساس ناراحتی می کنم
چون در فاصله ی خالی بین انگشتانم،
دستان نوازشگر تو را حس نمی کنم
آرامش را پیدا خواهم کرد
هر چند که دو روز است که نخوابیده ام
برای این که این احساس غربت، استخوان هایم را می لرزاند
در طراوت این هوای گرگ و میش،
هر شب، در همان ایوان جلویی خواهم نشست
به تفکری عمیق فرو خواهم رفت
زیرا وقتی به تو فکر می کنم، دیگر خیلی احساس تنهایی نمی کنم
دیگر احساس تنهایی نمی کنم
دیگر احساس تنهایی نمی کنم
چندین بار پلک خواهم زد
امشب به تو فکر خواهم کرد
امشب... امشب...
امشب به تو فکر خواهم کرد
وقتی که چشم های بنفشه ها، درخشان تر شوند
و این بال های سنگین، سبک تر شوند
دوباره آسمان را تجربه خواهم کرد و دوباره احساس زنده بودن خواهم کرد
و دنیایی که می شناختم را فراموش خواهم کرد
ولی سوگند می خورم که تو را فراموش نخواهم کرد
اگر صدایم می توانست به گذشته ها برسد،
در گوش تو نجوا می کردم:
عزیزم، آرزو داشتم که این جا بودی!
- Artist:Owl City
- Album:Ocean Eyes (2009)