Time [Persian translation]
Time [Persian translation]
دارم دقايقي كه یک روز کسل کننده را تشکیل می دهند
ميشمارم
ساعت ها رو بدون حتي يه لحظه فكر كردن هدر ميدم و وقت كشي ميكنم
روي يه تيكه زمين از شهرتون لگد ميزنم
منتظر كسي يا چيزي هستم كه راه رو به تو نشون بده
خسته از دراز كشيدن زير آفتاب، تو خونه ميمونم تا بارون رو تماشا كنم
تو جووني و زندگي طولانيه و بالاخره يه راهي براي كشتن امروز وجود داره
و بعدش يه روزي ناگهان ميبيني كه ده سال رو پشت سر گذاشتي
هيچكس به تو نگفت كه كي شروع به دويدن كني، تو گلوله شروع رو از دست دادي
و تو ميدوي و ميدوي كه خورشيدو بگيري اما خورشيد داره غرق ميشه
با تو مسابقه ميذاره كه دوباره از پشت سرت در بياد
خورشيد به صورت نسبي همون خورشيده اما تو پيرتر شدي
نفسهات كوتاهتر شدن و يه روز به مرگ نزديكتر ميشي
هر سال داره كوتاهتر ميشه و هيچوقت به نظر نميرسه كه زمان رو پيدا كني
برنامه هايي (كه ريختي) همشون به هيچ تبديل ميشن يا مثل يه صفحه نصفه نيمه از نوشته ها در ميان
تو يه نوميدي مطلق دست و پا زدن يه روش انگليسيه
زمان رفته، آهنگ تموم شده
به نظر ميرسيد كه من چيز بيشتري براي گفتن داشتم
خانه، باز هم خانه
ميخواهم وقتي كه مي توانم اينجا باشم
وقتي كه سرد و خسته به خانه برمي گردم
احساس خوبيه وقتي استخوانهايم را كنار آتش گرم مي كنم
دور دست ها، در ميان مزرعه
پژواك زنگ آهني
انسانهاي با ايمان را به زانو در مي آورد
تا نجواهاي جادويي آرام را بشنوند
- Artist:Pink Floyd
- Album:The Dark Side Of The Moon (1973)