Hikaye [Persian translation]
Hikaye [Persian translation]
تو شعله های آتیشم، تو حس و حال خودمم
کسائیکه عاشقن میدونن، زندگی واینمیسته همش در حال تکاپو و عجله
من راه خودمو میرم، نمیگم بیا
تو هم نخواه، نمیام
من خاکم و تو آب، گِل میکنی
همش میگی اون اینطوریه، این اینطوره فکر میکنی خیلی سرت میشه
کسائیکه سختی نکشیدن فکر کردن سادست چیزی که بدون عرق جبین بدست بیاد
حباب (کف) رو بجو(جویدن) و تُفِش کن تا شاید پراکنده بشه و از بین بره
ادامه پیدا میکنه، همینطوری ادامه پیدا میکنه اگه صداتو در نیاری
مثل پرنده های بیچاره ی تو قفس مغازه که روی هم آواز میخونن
اون اسب نمیخواد بدوعه، بارون و گِل بهانست
دلت اگه با دلم نباشه عمارت ها خراب میشن
همانطور که گلهای پژمرده دارن خشک میشن منم با اونها صبر کردم
تمام آن پرندگانی که عشق می پنداشتی سنگ دلم شدن
به خودم اومدم گفتن دیوونست
سَرِجام موندم گفتن برو
چه چیزی بود که عقلمو به پرنده ای بدون بال تبدیل کرد؟
جوابو اگر پیدا کردی به منم خبر بده
برای رسیدن به خوبی ها و زیبایی ها می خزم
برای داشتن تعادل مثل مجسمه ها رفتار کن
عبور از سوراخ ها برام سخته و عذاب آوره پسر
گُل هایی (فوتبال) که زدین و کی به کی زده مال خودتون باشه (مهم نیست)
ادامه پیدا میکنه، همینطوری ادامه پیدا میکنه اگه صداتو در نیاری
از بهترین زاویه به دوربین لبخند بزن
دردت به بقیه چه؟
اون اسب نمیخواد بدوعه، بارون و گِل بهانست
دلت اگه با دلم نباشه عمارت ها خراب میشن
همانطور که گلهای پژمرده دارن خشک میشن منم با اونها صبر کردم
تمام آن پرندگانی که عشق می پنداشتی سنگ دلم شدن
- Artist:Adamlar
- Album:Hikaye